کاش نامت را با خط بریل مینوشتند صدا کردنت کافی نیست ، شکوه اسم تو را باید لمس کرد !
سفری به دور دنیاست ، وقتی دستانم تا انتها ، رویت را نوازش می کنند . . .
دلی دارم ز جنس سنگ و شیشه / چنان مهرت به جانم کرده ریشه / که در شش گوشه ی قلبم نوشته / عزیزم ، دوستت دارم همیشه . . .
دلم چندین سال است روزه ی عشق گرفته است ! اذان افطارش را تو بگو
تنهایی یعنی : ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است ، اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است !
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ من به آن محتاجم !
دل آرام را بی تاب میکنی ، دل بی تاب را آرام آخرش نگفتی: تو ، دردی یا درمان ؟
اگر دو نفر لبه پرتگاهی باشند کدومشون رو نجات میدی !؟ اونی که خیلی دوستش داری ؟ یا اونی که خیلی دوست داره ؟
ز تلخی سکوتت من چه بگویم / همان بهتر که از غم ها نگویم / تو کاری کرده ای با بی وفایی / دگر از عشق خود با کَس نگویم . . .
می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … ! از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما ” فهمیدم پای ” او ” در میان است . . .